جدول جو
جدول جو

معنی علوی حنفی - جستجوی لغت در جدول جو

علوی حنفی(عَ لَ یِ حَ نَ)
علی بن عبدالله بن احمد علوی حنفی. وی ادیب بود و در سال 1173 هجری قمری در مصر متولد شد و به سال 1198 هجری قمری درگذشت. او راست: اشارات التحقیق الفیضیه الی خبایا القصیدهالزریقیه، در شرح قصیدۀ ابن زریق کاتب بغدادی. (ازمعجم المؤلفین ج 7 ص 129 از عجائب الاّثار ج 2 ص 96)
عبدالرحمان بن محمد بن یوسف بن عمر بن علی بن ابی بکر علوی زبیدی یمانی حنفی، ملقب به وجیه الدین. رجوع به علوی زبیدی شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(عَ یِ حَ نَ)
ملقّب به خیرالدین. وی در علم هیئت و نجوم دست داشت. او راست: نهایهالبیان فی مقادیرالزمان، در علم هیئت که در سال 916 هجری قمری از تألیف آن فراغت یافت. (از معجم المؤلفین بنقل از ایضاح المکنون بغدادی ج 2 ص 691)
ابن محمد بن خلیل بن محمد بن محمد بن ابراهیم بن موسی حنفی، مشهور به ابن غانم مقدسی و ملقّب به نورالدین. رجوع به ابن غانم (نورالدین علی بن...) و نیز علی (ابن محمدبن...) شود
ابن محمود بن محمد بن مسعود بن محمود بن محمد بن محمد بن محمد بن عمر شاهرودی بسطامی هروی رازی فخری بکری حنفی، مشهور به مصنفک و ملقّب به علاءالدین. رجوع به علی مصنفک شود
ابن عبدالله بن حجۀ حموی حنفی، ملقّب به تقی الدین و مکنّی به ابوبکر. رجوع به ابن حجه (ابوالمحاسن تقی الدین ابوبکر بن علی بن...) و به علی (ابن عبدالله بن...) شود
ابن جارالله بن محمد بن ابی الیمن بن ابی بکر بن علی بن محمد بن محمد بن حسین بن احمد قرشی مخزومی حنفی، مشهور به ابن ظهیره. رجوع به علی مخزومی شود
ابن محمد بن ابی بکر بن علی بن ابراهیم بن علی بن عدنان حسینی دمشقی حنفی، مشهور به نقیب الاشراف. رجوع به علی نقیب الاشراف شود
ابن شیبان بن محرز بن عمرو بن عبدالله بن عمرو بن عبدالعزیز سحیم حنفی سحیمی یمامی، مکنّی به ابویحیی. رجوع به علی سحیمی شود
ابن محمد رومی حنفی، مشهور به باشماقچی زاده. رجوع به باشمقچی زاده (سیدعلی...) و باشمقجی زاده و علی (ابن محمد...) شود
ابن سنجر بغدادی حنفی، مشهور به سماک (یا ابن سباک) و ملقّب به تاج الدین و مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی بغدادی شود
ابن ابی بکر بن عبدالجلیل فرغانی مرغینانی حنفی، ملقّب به برهان الدین و مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی مرغینانی شود
ابن طلق بن منذر بن قیس بن عمر بن عبدالله بن عمر بن عبدالعزبن سحیم حنفی سحیمی یمامی. رجوع به علی سحیمی شود
ابن عثمان بن ابراهیم بن مصطفی بن سلیمان ماردینی حنفی ترکمانی، ملقّب به علاءالدین. رجوع به علی ترکمانی شود
ابن مصطفی بن پیرمحمد کوتاهیه ای رومی حنفی، ملقّب به جبری و مشهور به بلبل زاده. رجوع به علی بلبل زاده شود
ابن حسین بن سلیمان اسپارته ای رومی حنفی (علی رضا...) ، مشهور به وصفی. رجوع به علی رضا (ابن حسین...) شود
ابن ابراهیم مغنیساوی رومی حنفی (علیرضا...) ، مشهور به اولیازاده. رجوع به علی رضا (ابن ابراهیم...) شود
لغت نامه دهخدا
(حَ لَ)
ابراهیم بن محمد بن ابراهیم حنفی. از اکابر علمای عامه است که در شام و مصر فقه و حدیث و تفسیر را تکمیل کرده و سپس در استانبول به عنوان خطیب جامع سلطان محمد فاتح شهرت یافت. تألیفاتی دارد از آن جمله است: 1- شرح صغیر برکتاب منیهالمصلی سدیدالدین کاشغری. 2- شرح کبیر بر همان کتاب و این هر دو در استانبول چاپ شده است. 3- طبقات الحنفیه یا طبقات الفقهاء. 4- ملتقی الابحر، که یک دوره فقه حنفی است و در استانبول و قاهره بارها چاپ شده است. وی به سال 956 هجری قمری در حدود 90 سالگی درگذشت. (قاموس الاعلام ترکی) (ریحانه الادب ج 1 ص 339)
لغت نامه دهخدا
(عَ لَیِ حَ سَ)
عبدالسلام بن عمر، مکنی به ابومحمد (متوفی در 1350 هجری قمری). او را فهرستی است. (از معجم المؤلفین ج 5 ص 229 از دلیل مؤرخ المغرب ص 367)
لغت نامه دهخدا
(عَ لَ کَ)
قریه ای است درراه سلطان آباد به اصفهان. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(عَ لَ یِ حَ بَ)
احمد بن زین بن علوی بن احمد. وی از متصوفۀ حضرموت است که در سال 1069 هجری قمری در شهر غرفه متولد شد. سپس در دیگر بلاد حضرموت شروع به سیر و سیاحت کرد تا در سال 1145 هجری قمری در ناحیۀ راشد درگذشت. او راست: السفینه الکبری، در بیست مجلد. (از معجم المؤلفین ج 1 ص 228 از اعلام زرکلی و فهرست الخدیویه ج 3 ص 228 و معجم المطبوعات ج 1 ص 114 و 115)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ حَ)
ابن ابراهیم بن سعید بن یوسف حوفی مصری، مکنّی به ابوالحسن. وی نحوی و ادیب و مفسر بود. و مردم بسیاری از وی استفاده های علمی کردند. او در ذیحجۀ سال 430 هجری قمری درگذشت. حوفی، منسوب است به ناحیه ای در مصر به نام ’شرقیه’ که قصبۀ آن شهر بلیس است و تمام نواحی آن را ’حوف’ نامند. او راست: 1- الارشاد لطریق خیرالعباد و العباد. 2- اعراب القرآن. 3- البرهان فی تفسیر القرآن (یا فی علوم القرآن). 4 -مواردالانبیاء. 5- الموضح، در نحو. (از معجم المؤلفین ج 7 ص 5). صاحب معجم المؤلفین به مآخذ ذیل نیز اشاره کرده است: سیرالنبلاء ج 11 ص 115. عیون التواریخ ج 13 ص 181. التذکرۀ طاهر جزائری. وفیات الاعیان ج 1 ص 418. انباءالرواه ج 2 ص 219. معجم الادباء ج 12 ص 221. البدایه ج 12 ص 47. بغیهالوعاه ص 325. شذرات الذهب ج 3 ص 247. مفتاح السعاده ج 1 ص 438. حسن المحاضره ج 1 ص 306. طبقات المفسرین ص 25. کشف الظنون ص 122. ایضاح المکنون ج 1 ص 62 و ج 2 ص 598. فهرست الخدیویه ج 1 ص 132. هدیهالعارفین ج 1 ص 682
لغت نامه دهخدا